|
دو شنبه 2 تير 1393برچسب:, :: 10:49 :: نويسنده : دختر آریایی
دیگر از تنهایی خسته شدم! به کلاغ ها زیرمیزی می دهم تا قصه ام را تمام کنند!
دو شنبه 2 تير 1393برچسب:, :: 10:47 :: نويسنده : دختر آریایی
باهم که قدم می زنیم... حسودی اش می شود خورشید! نه که هیچگاه قدم نزده است با ماه!
دو شنبه 2 تير 1393برچسب:, :: 10:47 :: نويسنده : دختر آریایی
تنهایی یعنی... یادت باشه که وقتی میخوای بری بیرون،دستکشت رو هم باخودت ببری! چون کسی نیست که دستت رو تو دستش بگیره وگرمت کنه!
دو شنبه 2 تير 1393برچسب:, :: 10:45 :: نويسنده : دختر آریایی
عاشق که میشوی مواظب خودت باش ... شبهای باقیمانده عمرت ، به این سادگیها ، صبح نخواهند شد ...
دو شنبه 2 تير 1393برچسب:, :: 10:43 :: نويسنده : دختر آریایی
اشتباه از من بود... آنقدر پررنگ نوشته بودمت که... به این راحتی ها پاک نمیشوی!!
دو شنبه 2 تير 1393برچسب:, :: 10:25 :: نويسنده : دختر آریایی
دو شنبه 2 تير 1393برچسب:, :: 10:21 :: نويسنده : دختر آریایی
ببار باران...! من سفرکرده ای دارم که پشت سرش آب نریخته ام!
دو شنبه 2 تير 1393برچسب:, :: 10:13 :: نويسنده : دختر آریایی
فراموش کردن کسی که دوستش داری مثل به خاطرآوردن کسی ست ، که هرگز او را ندیدی ! برتولت برشت
دو شنبه 2 تير 1393برچسب:, :: 10:1 :: نويسنده : دختر آریایی
گاهی آدم می ماند بین بودن یا نبودن ؛ به رفتن که فکر می کنی اتفاقی می افتد که منصرف می شوی، می خواهی بمانی رفتاری می بینی که انگار باید بروی..! و این بلاتکلیفی خودش کلــــــی جـــــــهنم است … سیمین دانشور |